جدول جو
جدول جو

معنی پری زاده - جستجوی لغت در جدول جو

پری زاده
((پَ دِ))
فرزند پری، بچه بسیار زیبا
تصویری از پری زاده
تصویر پری زاده
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیر زاده
تصویر پیر زاده
فرزند پیر وشیخ ومرشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پریزاده
تصویر پریزاده
(دخترانه)
پریزاد
فرهنگ نامهای ایرانی
زاده پری فرزند پری پری نژاد، (استعاره) کودک زنی زیبا، (استعاره) فرزند زیبا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پری زده
تصویر پری زده
جن زده مصروع مجنون، کاهن، جمع پری زدگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پری زاد
تصویر پری زاد
فرزند پری، پری نژاد، کنایه از بچۀ بسیار زیبا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریگ زاده
تصویر ریگ زاده
سقنقور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پری دیده
تصویر پری دیده
جن گرفته پری گرفته جن زده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلید زاده
تصویر پلید زاده
ناپاک زاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیش زاده
تصویر پیش زاده
آنکه پیشتر متولد شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیش زاده
تصویر پیش زاده
آنکه پیش تر متولد شده، نسبت فرزندی که زنی از شوهر سابق خود داشته باشد با شوهر فعلی او
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریگ زاده
تصویر ریگ زاده
سقنقور، جانوری دوزیست شبیه سوسمار دارای چهار دست و پا و دم کوتاه که قدش تا ۲۵ سانتی متر می رسد، ریگ ماهی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غریب زاده
تصویر غریب زاده
فرزند شخص غریب، فرزند کولی، کنایه از حرام زاده
فرهنگ فارسی عمید
غر زاده موله زای (حرامزاده)، لولی زاده کولی زاده فرزند غریب، زاده کولی، زاده زنا حرامزاده (وجه تسمیه آنکه مسافران و غریبان با کولیان اختلاط می کردند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غریب زاده
تصویر غریب زاده
((~. دِ))
زاده کولی، کنایه از حرامزاده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پلیدزاده
تصویر پلیدزاده
ناپاک زاده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پری زدن
تصویر پری زدن
پریدن پرواز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیر زاد
تصویر پیر زاد
زاده پیر پیر زاده، بهیئت پیران تولد یافته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پریزاد
تصویر پریزاد
(دخترانه)
زاده پری، زیبا، نام همسر داریوش دوم پادشاه هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
زاده پری فرزند پری پری نژاد، (استعاره) کودک زنی زیبا، (استعاره) فرزند زیبا
فرهنگ لغت هوشیار
پی بریده معقور (اسب و مانند آن) : خران گور گریزان تیر هجو منند بداس پی زده و در کمند مانده قفا. (سوزنی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی زده
تصویر پی زده
پی بریده، اسب یا استری که رگ وپی پایش را بریده باشند
فرهنگ فارسی عمید